محمد جعفری قنواتی:
حاجی فیروز با نژادپرستی ارتباطی ندارد
محمد جعفری قنواتی می گوید: سیاه در فرهنگ ایرانی، چه حضور وی در اساطیر ما و چه استمرار این حضور در نمایش های آیینی و سنتی ما، به هیچ عنوان با نژادپرستی ارتباطی ندارد.
این پژوهشگر فرهنگ عامه و عضو شورایعالی علمی دایره المعارف بزرگ اسلامی به دنبال بخشنامه معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران در خصوص پرهیز از استفاده از حاجی فیروز با صورت سیاه در کارناوال های نوروزی به علت پیشگیری از سوءبرداشت های نژادپرستانه در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده، درباره این چهره فرهنگ ایران سخن گفته است.
در این یادداشت می خوانیم:
«هردم از این باغ بری می رسد تازه تر از تازه تری می رسد
والله آدمی در می ماند که چه باید بگوید! در این سرزمین اهانت به آن بخش از فرهنگ ایران که ریشه در ایران باستان دارد کم هزینه ترین و در عین حال رایج ترین امور برای اشخاصی با دیدگاه های مختلف و متضاد شده است. یک روز بایستی در نقد دیدگاه های کسانی که شناختی از فرهنگ نیاکان مان ندارند و اعتقاد دارند که ایرانیان در قبل از اسلام فاقد فرهنگ بوده اند، مطلب نوشت و توضیح داد که «سیزده به در»، سیزده به در است و «روز طبیعت» اصطلاحی من درآوردی است که مفهوم سیزده به در را نمی رساند یا بالاتر از آن در اثبات عظمت نوروز مطلب بنویسیم چونکه متاسفانه هنوز کسانی هستند که سخن غزالی را که ۹۰۰ سال پیش نوشته است در بوق و کرنا می کنند که نوروز در ارتباط با مجوس است.
خوشبختانه این دیدگاه امروزه در جامعه ما خریدار چندانی ندارد و غیرعلمی و غیرواقعی بودن آن بسیار روشن است. چونکه اکثریت قریب به اتفاق ایرانی ها از بیشتر از هزار سال پیش به خوبی دانسته اند که برگزاری نوروز، چهارشنبه سوری (البته به صورت اصیل آن که جشن و پایکوبی پیرامون آتش بوده است)، سیزده به در، شب چله و سایر آیین هایی از این دست هیچ مباینتی با باورهای اسلامی آنها ندارد. مصداق روشن و برجسته در اینباره حکیم ابوالقاسم فردوسی است. او شیعه بود و به صدای بلند شیعه بودن خویش را اعلام می کرد:
اگر چشم داری به دیگرسرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم وهم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
اما وی در عین حال با عشقی عمیق سراسر عمر پر برکت خویش را صرف به نظم کشیدن داستان ها و افسانه های نیاکان خود کرد و در شاهنامه بی زوال آنها را جاودانه کرد.
این که مولانا جلال الدین محمد بلخی هم می فرماید: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست» موید همین مبحث است.
اما مدتی است کسانی دیگر به میدان آمده اند. کسانی که می خواهند با ارزش های امروزی جامعه بشری به نقد پدیده ها و آیین ها و سنت های ریشه دار فرهنگ ما بپردازند. متاسفانه ارزش های امروزی جامعه بشری و هم نظریه های ناظر بر آن گاه بعنوان «تئوری های مد روز» مورد توجه قرار می گیرند و برای خوشایند دیگران و اثبات «امروزی بودن» به کار گرفته می شوند. آن چه را معاون شهردار تهران گفته است و نمونه هایی از آن در حوزه های دیگر فرهنگ و ادب ما شنیده می شود، باید در این چارچوب بررسی کرد. وجه اشتراک این سخنان، باآنکه از دیدگاه های متفاوت بیان می شوند، از یک سو بیگانه بودن با فرهنگ ایران و از طرفی مرعوب شدن در مقابل نظریه های «باب روز» است.
سیاه در فرهنگ ایرانی، چه حضور وی در اساطیر ما و چه استمرار این حضور در نمایش های آیینی و سنتی ما، به هیچ عنوان، تاکید می کنم به هیچ عنوان، ارتباطی با نژادپرستی ندارد. سیاوخش یا سیاوش، که بر چهره سیاه او تاکید می شود، ایزد برکت و فراوانی در ایران باستان بوده است که هر سال در نوروز، قبل از برآمدن آفتاب، برای او قربانی می کردند. در نمایش های آیینی و سنتی ما هم سیاه هم از لحاظ نام هایی که بر وی گذاشته اند و هم از لحاظ کارکردها و نقش هایی که بر عهده می گیرد هیچ قرابتی با نژادپرستی ندارد. شما به نام حاجی فیروز دقت کنید. حاجی که احتمالاً در سده های اخیر به این نام اضافه شده است بار مثبت و احترام آمیز دارد و فیروز هم که معرب پیروز است. او پیروز است چون پیک نوروز است. او پیروز است چون مژده رفتن زمستان و آمدن نوروز و بهار را می دهد. در نمایش های سرگرم کننده سنتی هم وضع به همین صورت است. سیاه در این نمایش ها شخصیت اصلی را بر عهده دارد. کسی که طبقات بالای جامعه را دست می اندازد و سبب شادی مردم می شود. پرسش بنده این است که در حین اجرا و در انتها نمایش، مخاطبان با کدام یک از دو شخصیت، ارباب یا سیاه، ابراز همدلی می کنند؟ مگر نه این است که هدف از نژادپرستی در هنر و ادبیات تزریق و ترویج ایده و تفکری است که به نیرویی مادی ضد مثلا سیاه پوستان تبدیل شود؟ آیا واقعاً در نمایش های آیینی و سنتی ما این گونه است؟ این چه نوع نژادپرستی است که سیاه قهرمان اصلی آن است؟
امروزه چون چنین نظریه هایی باب روز شده اند، متاسفانه برخی اشخاص که هیچ گونه آشنایی با بنیان های فرهنگ ما ندارند و هم به جهت خودکوچک پنداری و احساس حقارت در مقابل این نظریه ها، گزنکرده هر پارچه ای را حتی گران بهاترین آنها را پاره می کنند تا به زعم خود پوششی متناسب با آن نظریه ها و خوشایند واضعان آنها بدوزند. در حالیکه دانشمندان بزرگ غرب و همچون ایران شناسان بزرگی مانند زنده یادان مری بویس، ریچارد فرای، کریستین سن و زنده بادانی مانند کرین بوروگ، اولریش مارزلف و مارگارت میلز که عمر خویش را صرف مطالعه فرهنگ ایرانی کرده اند، چنین برداشتی از این فرهنگ عرضه نکرده اند.
به گمان من کسانی که این چنین درباره حاجی فیروز نظر می دهند اگر فقط و فقط شاخه زرین اثر ماندگار فریزر را مطالعه کرده بودند چنین سخنانی را بر زبان نمی آوردند.
پیش از آخر این یادداشت باید به یک نکته دیگر هم که به همین مبحث مرتبط می باشد اشاره کنم و آن شیوه خاصی از تبریک گویی است که طی سالهای اخیر در ایران رایج شده است. در این سال ها در مواردی نه چندان کم اصطلاح «سال نو مبارک» رواج یافته است. این اصطلاح ترجمه لغت به لغت happy new year انگلیسی است. در صورتیکه تا سی یا چهل سال پیش در همه نقاط ایران «نوروز مبارک» یا «عید شما مبارک» رایج بود. هنوز هم در کردستان خوشبختانه اصطلاح «نوروز پیروز» رایج است. البته ذکر این نکته ضروریست که برخی اصطلاح «سال نو مبارک» را به عمد و در مقابل نوروز مبارک به کار می برند. ایرانی ها نوروز را جشن می گرفتند و از قبل آن سال نو را گرامی می داشتند. تألیف ده ها رساله با عنوان «نوروزنامه»، ایجاد نوعی خاص در شعر فارسی با عنوان «نوروزیه»، گرفتن و دادن عیدی یا «نوروزی»، گستردن خوان نوروزی، همه و همه موید این نکته است.
در آخر به همه هم میهنانم و به آن هایی که به این فرهنگ و این آب و خاک عشق می ورزند عرض می کنم: نوروزتان خجسته باد.»
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب