روایتی از رقابتی عجیب بین دانش آموزان
به گزارش لباس دونی واقعیت این است، دورانی كه پاك كن هایمان را سوراخ می كردیم و با نخ به گردنمان می انداختیم كه مبادا گم شود و یا اینكه با شلوارجین از كار افتاده مان جامدادی می دوختیم و خلاقیتمان را به رخ همكلاسی ها می كشیدیم، خیلی وقت است به سر آمده؛ الان دوره لاكچری هاست!
صدمه شناسان و رفتارشناسان اجتماعی خیلی وقت است، شیوع یك بیماری به نام «برندزدگی» را به ما اخطار داده اند كه بسیاری از ایرانیان را درگیر خودش كرده است اما شاید وقتی از «برندزدگی» حرف می زنیم، بیشتر ذهنمان به سمت جوانان و نوجوانانی معطوف شود كه تحت تاثیر شبكه های اجتماعی زندگی می كنند و معمولا كمتر از كودكان برندباز صحبت شده است؛ كودكانی كه این روزها خویش را برای سال جدید تحصیلی آماده می كنند اما حاضر نیستند با كیف و كفش و حتی لوازم التحریر معمولی به كلاس درس بروند.
در حالیكه طی روزهای اخیر از نابسامانی و افزایش قیمت نوشت افزار خبرهای مختلفی می شنویم كه بسیاری از خانواده ها را هم به چالش كشیده است اما در عین حال دانش آموزانی هم هستند كه حاضر نیستند به قول خودشان «فیك» باشند و بدون وسایل اورجینال به مدرسه بروند.
خانم محمدی كه سابقه آموزشی در مدارس دولتی و غیر انتفاعی شمال و غرب تهران را دارد و در مقطع دبستان و مدرسه پسرانه تدریس می كند، برایمان تعریف می كند: «بچه های امروز خیلی با بچه های چند سال قبل فرق كرده اند و رقابت شدیدی در زمینه برند وسیله هایشان با یكدیگر دارند. وقتی اتفاقی صحبت هایشان را می شنوم، متوجه می شوم كه برندهای مطرح خارجی را به دیگران معرفی می كنند و از بی كیفیت بودن جنس های دیگر حرف می زنند. مبحث اینجاست كه حتی وقتی می خواهیم برای پیشرفت آموزشی شان به آنها جایزه بدهیم، به جای اینكه صرفا از جایزه گرفتن و تشویق شدن خوشحال شوند، فقط به ارزش ریالی آن و كشور سازنده توجه می كنند.»
خانم محمدی همینطور درباره فضای مدرسه اش می گوید: «چند سالی باب شده است كه دانش آموزان بابت اینكه لوازمشان را از یك كشور دیگر خریده اند به یكدیگر فخر می فروشند. برایشان خیلی مهم می باشد كه در خارج از كشور خرید كنند و حتما لوازمشان تك و خاص باشد.»
اما خانم علیزاده كه در یك دبستان پسرانه در یكی از روستاهای حاشیه تهران تدریس می كند، می گوید: «دانش آموزان من از نظر مالی در سطح قابل قبولی نیستند. آنها در منطقه ای زندگی می كنند كه به درك فقر در خانواده شان رسیده اند اما دلشان می خواهد از همه نظر شبیه آدم پولدارها زندگی كنند. چه در زمینه پوشاك و چه تفریحات! بچه های مدرسه ما هر چه بزرگتر می شوند بیشتر متوجه می شوند كه خارج از محل زندگی خودشان دنیا چه رنگ متفاوتی دارد. هر وقت می بینم دانش آموزی مثلا كفش نو پوشیده، شروع می كنم به تعریف كردن از تیپ جدیدش تا خوشحال شود و بچه های كلاس اول و دوم هم بسیاری از واكنش من ذوق زده می شوند و با فخر در مقابل دوستانشان راه می روند اما بچه های كلاس سوم و چهارم در جواب من می گویند: «خانم! قشنگ تر از این هم بود اما پدرم گفت بعدها برایم می خرد.» در واقع حسی میان رضایت و نارضایتی دارند اما بچه های كلاس پنجم و ششم بزرگتر شدند و اصلا خوشحال نیستند. یعنی وقتی به آنها می گویم چه كفش قشنگی داری! در جواب من می گویند كه خانم این «فیك» است و ناچاری خریدیم.»
خانم علیزاده ادامه می دهد: «البته كه این شامل حال همه بچه های مدرسه نمی گردد اما هر روز تعداد این دانش آموزان ناراضی بیشتر می شود. احساس می كنم دانش آموزان مدرسه ما با حسرت دنبال زرق و برق هستند و وقتی من برای پیشرفت درسی آنها جایزه ای می خرم كه به نظرشان خیلی لاكچری و فانتزی می آید، خیلی برای رسیدن به آن تلاش می كنند. من در این بچه ها تمایلی به فخرفروشی نمی بینم اما بوی حسرت عمیقی كه دارند را خیلی خوب حس می كنم.»
اما نه تنها آموزگاران و فرهنگیان بلكه بسیاری از خانواده ها هم با برندبازی كودك دبستانی شان چالش دارند. مثلا در جهت نگارش این گزارش مادری را دیدم كه می گفت، دختر 10 ساله اش حاضر نیست بدون كیف و كفش «نایك» یا «ریبوك» به مدرسه برود و اگر از هر برندی غیر از این برایش خرید كند، گریه می كند و یا مادری كه می گفت دختر 14 ساله اش علاقه دارد نوشت افزار گران قیمت بخرد و در اینستاگرام به اشتراك بگذارد كه بتواند نام تمام شركت های تولیدكننده لوازمی كه خریده است را به دوستانش معرفی نماید.
خانم جوانی كه دخترش مقرر است، مهرماه امسال به كلاس ششم برود و در یك مدرسه غیرانتفاعی درس می خواند، تعریف می كند: «برای دخترم مهم می باشد كه كاپشن، كفش، كیف و كلا لوازم بسیار گران قیمت از مارك های مشهور داشته باشد و حتی گوشی آیفون دارد. تمام دوستانش هم همین طور هستند و این چیزها برای بچه های امروز مهم می باشد. پدرش چند وقت قبل ماشین شاسی بلند گران قیمت مان را فروخت و حالا امسال به پدرش گفته كه حق ندارد، پس از تمام شدن مدرسه دنبالش بیاید و مقرر است عمویش با ماشین مدل بالا این كار را بكند.»
خانم جوانی كه پسر 9 ساله اش در یكی از مدارس مشهور و قدیمی تهران ثبت نام كرده است، می گوید: «پسر من هنوز تمایلی به برندبازی ندارد اما بیشتر همكلاسی هایش اهل خرید از برندهای معروف هستند. من خودم تنها به خریدن كفش گران قیمت اعتقاد دارم و اصلا لوازم التحریر گران برای پسرم نمی خرم. به هر حال خانواده هایی هستند كه همیشه در شرایط مالی خوب بوده اند و به مارك خریدن عادت دارند و فرزندانشان هم این را یاد گرفتند اما برخی هستند كه سطح مالی خوبی ندارند اما تلاش می كنند كه با این چیزها فخر بفروشند.»
به نظر می آید، علاقه به زندگی نمایشی و ارزش قائل شدن برای خود از راه چیزهای بی ارزش به كودكان منتقل شده است و این مورد برای بسیاری از خانواده ها عادی و برای برخی خانواده ها هم قابل تامل است. هر چند كه برخی تولیدكنندگان هم با درك این مورد و علاقه بچه ها به لوازم گران قیمت، كالای كم ارزش خودشان را با ارزش جلوه می دهند و با قیمت نجومی عرضه می كنند. نمونه اش جامدادی یك میلیون تومانی و دفتر 300 هزارتومانی است كه گاها تولید داخل هم محسوب می شود!
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب