ناگفته های فرهاد توحیدی از مست عشق
لباس دونی: فرهاد توحیدی با اشاره به محدودیت ها و مشکلاتی که برای ساخت فیلم درباره ی قهرمان های اسطوره ای وجود دارد اظهار امیدواری کرد، توفیق «مست عشق» راه را برای تولید آثاری مشابه باز کند.
فیلمنامه «مست عشق» را که اینروزها درحال اکران است، فرهاد توحیدی به همراه حسن فتحی نوشته است. او می گوید سازندگان این فیلم برای به عاقبت رسیدن این پروژه که با حاشیه ها و سختی های متفاوتی روبرو بود، پیر شدند اما با همه این ها تاکید دارد که اگر به گذشته برگردد باز هم برای ساخت فیلمی از مولانا و شمس پیش قدم می شود.
توحیدی در اولین روزهای اکران «مست عشق» به ایسنا آمد و در گفتگویی با خبرنگاران این خبرگزاری از دغدغه های ساخت این فیلم، حاشیه های لایتناهی زمان تولید و اکرانش و نیز برخی سرخوردگی های اجتماعی که شاید بتوان با پرداختن به مشاهیر ایرانی آنرا التیام داد، صحبت کرد.
مشروح این مصاحبه را در ادامه می خوانید:
ایسنا: ماجرای «مست عشق» در فضای رسانه ای با دو حاشیه بزرگ شروع شد؛ اول بحث هایی درباره ی انتخاب بازیگر ترک برای نقش مولانا و بعد هم نظر چند فقیه در خصوص حرام دانستن ساخت فیلم درباره ی مولانا و شمس. اما برای شروع گفت و گو به عقب تر برگردیم و این که «مست عشق» و اساسا نگارش فیلمنامه ای درباره ی مولانا و شمس از کجا کلید خورد؟ آیا یک پروژه شخصیِ از پیش فکر شده برای شما و آقای فتحی بود یا این که از جای خاصی سفارش شد؟
در سال 1397 قرار بود سریالی را با قصه روز با آقای برومند در ترکیه کار نماییم تا زمینه لازم برای تولید مشترک فیلم سینمایی شمس و مولانا برقرار شود. پس از درخواست من و پیوستن آقای فتحی به پروژه کفه ترازو به نفع تولید مشترک فیلم سینمایی شمس و مولانا سنگین تر شد و در گفت و گو با طرف های ترک پیشنهاد این پروژه با استقبال روبر شد.
در زمان دانشجویی در دانشکده هنرهای دراماتیک، استادی داشتیم به اسم دکتر لسان که استاد بدیع و عروض و قافیه بود. استاد لسان آدم بسیار جالبی بود. از شعر نو متنفر بود و ما گاهی با خواندن شعر نو سر به سر او می گذاشتیم. وقتی با این شعرها مخالفت می کرد می گفتیم پس باید چه بخوانیم؟ می گفت اگر نوجوان بودید، به شما می گفتم شاهنامه بخوانید که حماسی و پهلوانی است و مناسب با حال و احوال دوران نوجوانی. ولی حالا که به جوانی پا گذاشتید با حافظ انس بگیرید. ۴۰ سالگی را که رد کردید دوران سعدی است و بعد که با سعدی چرخ زدید تا آخر عمر مولانا بخوانید. با همه طنزی که در حرف هایش بود بهره ای از حقیقت داشت و شخصا در زندگی به درستی سخن او رسیدم. من شاهنامه را خیلی دوست داشتم فیلمنامه هایی هم از آن اقتباس کرده ام که اگر عمری باقی باشد دوست دارم آنها را کار کنم. من در کنار شاهنامه با حافظ هم مأنوس بودم و فیلمنامه ای درباره ی او نوشتم. سعدی را به شکل دیگری کشف کردم و بعد هم گرفتار مولانا شدم. مطالعات مداومی درباره ی زمینه های فکری و اندیشه مولانا و نیز تفسیر مثنوی و شرح غزلیات داشتم. آقای فتحی نیز همین زمینه ها را داشت و این شد که وقتی به ترکیه رسیدیم بدون تردید قصه روز را رها کردیم و سراغ شمس و مولانا رفتیم.
از جانب ترک ها هم با استقبال روبرو شدیم و در همان سفر اول با شرکتی که زمینه آشنایی، از قبل با آن فراهم شده بود و آقای برومند با آنها همکاری داشت صحبت کردیم که اظهار آمادگی کردند و موضوع خیلی جدی شد. پس از بازگشت به ایران ایده را پروراندیم و بعد از مشخص شدن طرح اولیه فیلم سینمایی با طرف ترک صحبت کردیم اما عاقبت به تفاهم نرسیدیم، گرچه در طول مراوده هایی که داشتیم متوجه شدیم توان اجرائی و مالی آن گروه به اندازه ای نیست که بتوانند از این پروژه حمایت کنند.
دلیل اصرار بر همکاری یا مشارکت با ترکیه چه بود؟
یک دلیل واضح داشت که البته به حضور مولانا و دوران شکوه وی در قونیه و نیز وجود آرامگاهش در ترکیه مربوط نمی شد؛ بلکه بخاطر شهرت جهانی مولانا که علاوه بر منطقه ما بسیار مورد توجه امریکایی ها و اروپایی ها نیز قرار دارد، تا آنجا که خواننده ای مثل مدونا هم آلبومی به نام «رومی» و بر طبق شعرهای مولانا منتشر نموده است. از این جهت ما فکر کردیم پروژه مولانا بین المللی است و سینمای ایران تا حالا در برخورد با یک پروژه بین المللی که مسئله پخش را هم از ابتدا در آن درنظر گرفته باشد، به پختگی نرسیده است. البته قبل تر عباس کیارستمی این مسیر را رفته و بزرگترین شرکت های پخش دنیا فیلم های او را نمایش داده اند. اصغر فرهادی و جعفر پناهی نیز همین طور. این ها سینماگرانی هستند که شرکت های پخش بین المللی حتی برای پروژه های آینده آنها آماده سرمایه گذاری اند اما این اتفاق تا حالا به تأسیس یک نهاد و سازمان یا یک امر استقرار یافته در ایران تبدیل نشده است که بتواند مثل ترکیه یک صنعت پیچیده نمایشی را حمایت کند. صنعت نمایش فقط درباره ی سریال و فیلم سینمایی نیست، وجوه دیگری هم دارد که تمام انواع و اقسام زیرشاخه های صنعت نمایش را همچون بازی های کامپیوتری در بر می گیرد. بدین سبب از آنجائیکه ترکیه این تجربه را داشت و جزء پنج کشور اول صادر کننده محصولات صنعت نمایشی است فکر کردیم اگر با آنها به شراکت معناداری برسیم تا بیاموزیم و اینجا نیز نهادهای پخش بین المللی تأسیس شوند، می تواند نتیجه خوبی داشته باشد مشروط براینکه تجریم ها مانع از کارش نشوند.
این کار برای ما نوعی آزمون و خطا بود. این مراوده ی چند ساله موجب شد با سازمان پخش صنعت نمایش ترکیه و سازوکارهای آن آشنا شویم. این را هم اضافه کنم که آنها نیز درحال پوست اندازی هستند و یک مرحله گذار را تجربه می کنند به خصوص آنکه دفاتر محلی شرکت های بزرگ پخش و نمایشی مثل نتفلیکس، دیزنی پلاس و آمازون پرایم در ترکیه مستقر شده اند که با نیروهای محلی سریال های استاندارد می سازند. در مجموع این اتفاق برای ما یک تجربه خوب می توانست باشد ولی با آه و اسف بسیار باید اظهار داشت که نه فقط برای صنعت نمایش در ایران بلکه برای اقتصاد ایران هم چنین فرصت هایی رخ نمی دهد چون بلای تحریم خسارت عظیمی به کشور وارد کرده و سرمایه های بین المللی به کشور نمی آیند. وقتی هم از کشور خارج می شویم نمی توانیم بدون دور زدن تحریم ها وارد قراردادی شویم. در این شرایط ما بر این باور بودیم که این مشارکت می تواند نتایج مفیدی برای نه فقط یک فیلم بلکه مجموعه سینما داشته باشد.
در نهایت با تغییر آن شرکت ترکیه ای و جایگزینی شرکتی دیگر کار را به نتیجه رساندید؟
در گام اول تهیه کنندگان ما شرکتی را در ترکیه ثبت کردند تا با هویت حقوقی مذاکره کنند. پس از آن شرکت اول با گروه دیگری ارتباط گرفتیم که حمایت های دولتی را به همراه داشتند ولی تصمیم گرفته بودیم این نوع حمایت را از هیچ دولتی دریافت نکنیم. اگر می خواستیم با یکی از پلت فرم هایی که در ترکیه مستقر است همکاری داشته باشیم تا امکان پخش فیلم به وجود آید، باید اساسا یک شریک ترک هم می داشتیم. پس ناچار شریک دیگری اختیار کردیم هرچند که ماجرا همانطور که می خواستیم پیش نرفت. البته فکر می کنم هر آن چه صورت گرفت را باید پشت سر بگذاریم چون حتما حکمتی در آن وجود داشته و می توان از این تجربه به عنوان یک سرمایه برای سینمای ایران بهره برد تا بدانیم چگونه شرکای خودرا انتخاب نماییم یا به تعامل برسیم. به هر حال نه فقط برای صنعت سینما و نمایش بلکه برای هر صنعت دیگری که بخواهد و مجبور باشد تحریم ها را دور بزند، چنین آزمون و خطایی در پیش خواهد بود.
در استدلال ها برای همکاری یا شراکت با ترکیه برای ساخت فیلم، چقدر اظهار علاقه ای که گاهی از طرف مقامات ترکیه برای ثبت مولانا به نام این کشور شنیده می شود، دخیل بود؟ آیا اصلاً دراین زمینه به اختلاف نظر و مشکلی برخورد کردید؟
این مسئله بطور کلی وجود دارد که ترک ها دوست دارند مولانا را منتسب به خود بدانند اما این تعصب و تفکر در مولوی پژوهان و نیز روشنفکران آنها وجود ندارد. برای مردم عادی مولانا از یک شاعر و عارف فراتر است، عملاً قدیس است؛ اما این تعصب را میان تهیه کنندگانی که با آنها کار می کردیم نیز ندیدیم یعنی حقیقتاً اینطور نبود که بگویند مولانا فقط مال ماست و هر نشانه ای دال بر این که مولانا شاعری از ایران بوده نباید در فیلم وجود داشته باشد. این کمی به بدبینی ما هم برمی گردد؛ به نظرم نباید این نگاه را درباره ی مولانا داشته باشیم که او را فقط متعلق به خود بدانیم. مولانا یک چهره جهانی است که جزء میراث فرهنگی بشر است. ما مفتخر به این هستیم که او ایرانی است. مفتخر هستیم که شاعران قدر اول ما بی شک با اهمیت ترین شاعران جهان هستند، مثل سعدی، نظامی یا فردوسی که هیچ منظومه حماسی در دنیا به گستردگی و قوت شاهنامه پیدا نمی گردد، حتی «ایلیاد و ادیسه» هومر که اثر بسیار ارزشمندی است هم با شاهنامه برابری نمی نماید. از این جهت ایرانی بودن شان مایه مباهات است ولی باید آنها را جهانی نگاه کرد چون خودشان نیز همین تفکر را داشتند و بنا بر این است که نغمه آنها در جان همه می نشیند.
به فیلمنامه «مست عشق» برگردیم که در تیتراژ ابتدای فیلم نوشته می شود برداشتی آزاد از زندگی مولانا و شمس است. چگونه به این قصه از زندگی شمس و مولانا رسیدید و چرا این شیوه روایی غیر خطی را برای فیلم انتخاب کردید؟
این نسخه ای که فیلم از روی آن تولید شده چهاردهمین نسخه فیلمنامه بود. روال کار من و آقای فتحی هم این بود که از همان نسخه اول با یکدیگر صحبت می کردیم، من گفت وگوها را به متن مکتوب تبدیل می کردم، و ایشان نظرات اصلاحی می داد و وقتی فیلمنامه برای اجرا رفت - که من در آن زمان دیگر سر صحنه نبودم - هر کاری که لازم بود خود آقای فتحی تغییرات و اصلاحات لازم را اعمال می کرد؛ در حقیقت چون ما با یکدیگر تفاهم داشتیم دست ایشان برای این اصلاحات باز بود.
ما اگر می خواستیم فقط به مولانا یا شمس یا کیمیا خاتون یا اسکندربیک - که در نسخه های سوم و چهارم به او رسیدیم - یا حتی علاءالدین به تنهایی نگاه نماییم باید وارد حوزه شاه پیرنگ می شدیم، یعنی قهرمان منفرد فعال بطوریکه همه ذیل یک قهرمان تعریف شوند. ما چنین چیزی را نمی خواستیم. از نظر ما شمس و مولانا منزلت هم ارز داشتند و این ما را به سمت داشتن قهرمان های گوناگون می بُرد. وقتی قهرمان های گوناگون داشته باشید پیامد آن، داستان غیرخطی است و بدین سان در داستان شاهد روایت های موازی هستیم. الان در فیلمنامه سه جریان موازی داریم؛ یکی ملاقات شمس و مولانا که در همان ابتدای فیلم دلزدگی مولانا را از موقعیتی که در آن هست می بینیم. وی در سنی است که دیگر حاکم شرع بودن و فتوا دادن یا تربیت طلبه برایش کفایت نمی کند و آماده نوزایی است. جریان دیگر به ناپدید شدن شمس برمی گردد که چون دشمنانی داشت، اهمیت دیگری پیدا می کند. مسئولیت پیگیری این مساله را اسکندربیک فرمانده قرارگاه نظامی قونیه بر عهده دارد که خودش داستانی جداگانه دارد. خط داستانی سوم هم مثلث عشقی بین کیمیا خاتون و علاءالدین و شمس تبریزی است که در حد گنجایش فیلمنامه به آن پرداخته شده است. این سه داستان ایجاب می کرد که شاهد یک روایت غیرخطی در فیلم باشیم.
البته این که یک روایت غیرخطی را چگونه تعریف کنید هم خودش داستان دیگری است و من و آقای فتحی تصمیم گرفتیم از تکنیک خود مولانا و نیز «هزار و یک شب» استفاده نمائیم. در زمانه فعلی شیوه های مختلفی در عرصه نگارش فیلمنامه های آلترناتیو و گسسته وجود دارد در صورتیکه بنیاد روایت های موازی به مولانا و هزار و یک شب برمی گردد. همانطور که بورخس از هزار و یک شب وام گرفته است؛ بدین سبب ما فکر کردیم فرم شکست زمان را به فرم داستان گویی مولانا و هزار و یک شب و زمان های تودرتو تبدیل نماییم.
نظر چند مرجع تقلید که در همان نخستین روزهای خبررسانی از فیلم حاشیه ساز شد، بر فیلمنامه و روند کار تاثیر گذاشت؟
در همان روزهایی که آن فتاوا صادر شد و بعد هم معلوم شد از دفتر مراجع به نحوی استفاده شده است، نظرات آقای خامنه ای بازنشر داده شد و وقتی نظر ایشان همه گیر شد سر و صداها خوابید. البته فتوای اولیه خللی در کار ما ایجاد کرد و آن هم این بود که ما تقاضای پروانه ساخت کرده بودیم و می خواستیم طبق همین روند کار را پیش ببریم در صورتیکه هیچ صحنه ای از فیلم در ایران فیلمبرداری نمی شد اما به هر حال از نظر ما یک فیلم ایرانی درحال ساخت بود. در دوران مدیریت وقت سازمان سینمایی سفارش شد که ما فیلم را بسازیم و برای پروانه نمایش اقدام نماییم. در ایام پایانی کار و درشرایطی که چند سکانس باقی مانده بود، به دوران کرونا برخورد کردیم و بعد هم به آن اختلاف ها رسیدیم که با برطرف شدن آنها، فیلمبرداری سکانس های باقی مانده انجام شد. اما وقتی که می خواستیم برای پروانه نمایش اقدام نماییم دولت تغییر کرده بود و با وجود آنکه با سفارش مدیران قبلی پیش رفته بودیم، در این راه با یکسری پیچیدگی ها برخورد کردیم که البته در نهایت همه چیز حل و فصل شد.
باتوجه به نگاهی که به جایگاه مولوی به عنوان شاعری مطرح در سطح جهان داشتید، آیا در فیلمنامه نکاتی را برای جذب مخاطب کشور ترکیه مدنظر قرار داده بودید، به خصوص آنکه از بازیگران ترک هم استفاده شده است.
خیر، نکته خاصی نبود، یعنی جز این که در اجرا از هنرمندان و بازیگران ترک و ایرانی با هم استفاده نمائیم، برنامه دیگری نداشتیم. در نظر ما اینطور بود که قصه، هم برای ایرانیها و هم برای ترک ها بسیار آشناست و زمینه فرهنگی مشترک می تواند موجب جلب نظر هر دو ملت باشد.
آیا نسخه ای که در ترکیه اکران خواهد شد همین نسخه ای است که در ایران اکران می شود؟
بله، البته آنها نیز نکاتی را برای ممیزی در نظر دارند.
نسخه ایرانی چه ممیزی هایی داشته است؟
ماجرای اکران «مست عشق» در ایران از آنجایی آغاز شد که ممکن بود اصلاً اجازه نمایش نگیرد و تا امروز راهی طولانی طی شده تا فیلم روی پرده سینما بیاید. در مقطعی تهیه کنندگان فیلم به این نتیجه رسیده بودند که فیلم اصلاً در ایران اکران نشود. این مسئله برای ما که به هر فیلم مثل فرزند خود نگاه می نماییم خیلی مشکل و سنگین بود. تصور ما این بود که با همه مشکلات و نقاط ضعف و قوتی که فیلم دارد تا آن زمان که بازخوردهای تماشاگر ایرانی را نداشته باشیم نمی توانیم با قاطعیت روی پروژه های مشابه و ادامه این مسیر با اطمینان حرکت نماییم. برای من و آقای حسن فتحی و همین طور برای شهاب (حسینی) و پارسا (پیروزفر) اهمیت بسیاری داشت که فیلم در ایران اکران شود. خوشبختانه تهیه کنندگان فیلم که حقیقتا بخاطر مشکلات و چالش ها در این پروژه پیر شدند، از موضع مصلحانه ای به قضیه نگاه کردند بنا بر این این که الان فیلم روی پرده سینماهاست برای ما توفیق بسیار بزرگی است و با همه مصلحت اندیشی های شورای پروانه نمایش و مجموعه وزارت ارشاد، فکر می کنم نسخه درحال اکران چیزی است که ما از آن خیلی ناراضی نیستیم.
با این دشواری ها و مسیر سختی که از آن صحبت کردید، اگر به عقب برگردید آیا باز هم حاضرید پای پروژه «مست عشق» بایستید؟
درست است که پیر شدیم ولی باز هم آنرا شروع می کردیم. گرچه این سختی ها و طولانی شدن پروژه ها در به عاقبت رسیدن، برای من قبل تر هم تکرار شده است و همچنان هم وجود دارد مثل سریالی که چند سال است می خواهیم با آقای فرمان آرا شروع نماییم. فیلمنامه «گاهی به آسمان نگاه کن» را هم که دهه ۸۰ ساخته شد، اوایل دهه ۷۰ نوشته بودم. «مرد عوضی» نیز شرایطی مشابه داشت. کلا هیچ کاری در ایران به آسانی ساخته نمی شود.
برای پایان این گفت و گو باید به تاثیر تولید چنین آثاری اشاره نمود. ما در روزها و شرایط اجتماعی خاصی به سر می بریم و ممکنست بسیاری از جوان ترها گرفتار سرخوردگی هایی شده باشند. این سوال پیش می آید که چرا اینقدر درباره ی شخصیت های مهم و تاریخی و معاصر ایران کم کار شده است تا شاید با پرداختن به آنها و رنج هایی که متحمل شده اند حال جامعه کمی بهتر شود؟
اتفاقا در این چند وقت یکی از بازخوردهایی که درباره ی فیلم «مست عشق» گرفته ایم همین بوده که چه خوب است به چنین شخصیتی پرداخته شده، چون با وجود تاکیدی که بر پرداختن به شخصیت های «ایرانی - اسلامی» وجود دارد بنظر می رسد همه از روی کلمه «ایرانی» آن می پَرند. در این شرایط باتوجه به سرخوردگی های مردم از عملکرد سیستم سیاسی، عده ای با کج فهمی و کج اندیشی این احساس را دارند که اقبال مردم به هویت ایرانی عملاً یک جور مبارزه منفی است و در نتیجه هر آن چه را که به فرهنگ ایرانی و ایرانیت مربوط می شود با بدبینی نگاه می کنند. در صورتیکه ما قهرمانان اسطوره ای و حماسی کم نداریم. ما یک منبع غنی اسطوره و حماسه در شاهنامه داریم اما موانعی برای کار وجود دارد. خود من در دهه ۷۰ یک فیلمنامه نوشتم به نام «ایرج». ایرج پسر فریدون است و داستانش درباره ی تراژدی قدرت در ایران است. به خیلی جاها مراجعه کردم، هر کسی آنرا خوانده به به و چه چه کرده، ولی الان ۳۰ سال قبل و هنوز نتوانسته ام فیلمنامه ایرج را به مرحله ساخت برسانم. این اتفاق برای آقای جعفری جوزانی هم رخ داده، مگر او فیلمنامه کوروش را ننوشت؟ مگر نمی توان از آرش کمانگیر نوشت و فیلم ساخت که شکوه حماسه ایرانی برای حفظ میهن و وطن است؟ متاسفانه راه ها بسته است در صورتیکه بعضی شخصیت ها و موضوع ها هیچ محدودیتی برای ساخته شدن ندارند. البته نمی گویم درباره ی شخصیت های دیگر فیلمی ساخته نشود. معتقدم توفیق «مست عشق» می تواند راه را برای دیگر کارها باز کند؛ گو اینکه الان از سازمان سینمایی پیشنهاد شده است که پروژه ای درباره ی نظامی ساخته شود؛ نظامی ای که برای خود به تنهایی یک گنجینه است و واقعاً جای تاسف دارد که کشوری گنجینه ای همچون نظامی داشته باشد و پنج دقیقه از سرگذشت او یا آثارش را نساخته باشد. این ها هویت ملی ما هستند که می توان انسان ایرانی را در آنها شناخت؛ بدین سبب تا آن زمان که یک کج فهمی وجود دارد که این دو بخش هویتی ایرانی و اسلامی را روبروی هم قرار دهد ما با چنین موانعی برای کار برخورد خواهیم کرد.
فراموش نکنیم که در این میان، اتفاق های دیگری هم رخ داده همچون این که برخی بخاطر شرایط و وقایع پیش آمده، تصمیم می گیرند فیلم نسازند یا در فیلمی بازی نکنند یا این که برخی سراغ ساخت فیلم های زیرزمینی می روند. الان دیگر فیلم زیرزمینی تعریف خودرا دارد ولی وقتی یک فیلم زیرزمینی ایجاد می شود مشخصاً نمی تواند درباره ی چهره هایی همچون دهخدا، معین، عارف قزوینی یا چهره های روزآمدتر و موثر مثل مریم میرزاخانی و دیگر قهرمان های این سرزمین باشد.
منبع: lebasdooni.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب