دروازه تاریخ،
روزی که نقاب افتاد
لباس دونی: طراحان و سیاستمداران آمریکایی ایده «کودتا پیش از جنگ» را دو ماه و نیم پیش از تهاجم سراسری بعثی ها به مرزهای غربی کشور با شعار «نجات قیام ایران بزرگ» شروع کردند. آنان نام کودتای شان را هم «نقاب» گذاشتند اما پشیمانی خلبان پیش از عملیات و افشای آن، مانع کودتا شد. کودتا توسط خلبانی به نام «عباس دهقان» افشا شد.
به گزارش لباس دونی به نقل از ایسنا، امروز ۱۸ تیر چهل و سومین سالروز توطئه آمریکایی ها و کودتای پایگاه شاهرخی همدان در سال ۱۳۵۹ است.
سرنگونی رژیم پهلوی و شوکه آمریکایی ها در پذیرش نظام نوپای جمهوری اسلامی از یک سو و تبعیت نکردن بنیانگذار و کارگزاران نظام جدید سیاسی از سیاست های آمریکایی ها از طرفی، سبب دست به کار شدن جاسوسان، طراحان و برنامه ریزان ایالات متحده برای ساقط کردن این نظام نوپا شد.
حمله دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و افشای اسناد سری و به کلی سری آنان، پرده از جنایت ها، نیرنگ ها و خدعه های آمریکایی ها در ایران برداشت و مقامات ارشد ایران را بر آرمان ها و اهداف اسلامی شان مُصمم تر کرد.
طراحان و برنامه ریزان ایالات متحده در دولت جیمی کارتر که ایران را از هر جهت کشوری وابسته و فرمان بردار و لقه ای چرب و چیلی و پر منفعت می دانستند، تلاش بسیاری کردند تا آنرا در قالب دو کودتای نظامی، باز پس بگیرند.
آنان ابتدا کودتای پنجه عقاب را طراحی و با کمک عوامل اطلاعاتی و نفوذی خود در ایران و با همراهی لجستیکی و نظامی فرماندهان و سربازان نیروی تازه تاسیس دلتای ارتش آمریکا که از صحرای طبس شروع شد، پیاده کردند تا بتوانند محل اقامت امام خمینی در جماران و سایر مراکز حساس سیاسی و اقتصادی ایران را بمباران کنند و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند اما طوفان شن در صحرای طبس و انهدام هواپیماها و هلی کوپترهای نظامیان آمریکایی، نقشه آنان را نقش بر آب کرد و افتضاح و شرمساری بزرگی را برای دولت کارتر به بار آورد.
اما آمریکایی ها پُرروتر از آن بودند تا دست از دسیسه ها و نیرنگ های شان بردارند. آنان ۸۱ روز پس از رسوایی طبس بار دیگر شانس خودرا برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی امتحان کردند اما این دفعه بجای حمله مستقیم نظامی، مزدوران مرعوب پهلوی را مامور انجام این کار کردند.
مقامات سیاسی، نظامی و اطلاعاتی آمریکا با اطمینان از قصد و نیت ته مانده های داخلی ارتش شاهنشاهی پهلوی، پروژه براندازی جمهوری اسلامی را که شاپور بختیار در تلاش بود افتخارش را به نام خودش ثبت کند، تحت عنوان «نقاب» به جریان انداختند و دست سرهنگ دوم بازنشسته ژاندارمری محمدباقر بنی عامری که روزگاری از همکاران نزدیک به ارتشـبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی دوره پهلوی بود را در دستان بختیار گذاشتند و خود صحنه گردان کودتای نقاب شدند.
طراحان و سیاستمداران آمریکایی ایده «کودتا پیش از جنگ» را با شعار «نجات قیام ایران بزرگ» شروع کردند. آنان نام کودتایشان را هم «نقاب» گذاشتند. اما پشیمان شدن خلبان عملیات و اعترافاتش مانع کودتا شد.
طرح کودتا توسط خلبانی به نام «عباس دهقان» افشا شد. وی در پایگاهی خدمت می کرد که ۱۱ ماه قبل محمد نوژه و همکارش در منطقه پاوه به روانسر پس از برگشت از ماموریت با شلیک ضد انقلاب به هواپیمای شان زخمی شدند و هواپیما در حالی به کوه خورد که دستان نوژه بر اثر این شلیک قطع شده بود.
او بنا بر تاکید و سفارش مادرش، مشت آمریکایی ها و کودتاچیان داخلی را برای آیت الله سید علی خامنه ای باز کرد و سبب دومین افتضاح و رسوایی بزرگ ارتش آمریکا شد.
ماجرای کودتا
کمتر از دو ماه بعد از پیروزی انقلاب فردی به نام مهدی سپهر از اعضای اصلی حزب ناسـیونال سوسیالیست آریا به دعوت فردی به نام منوچهر رفیع کیان برای ملاقات با بختیار عازم پاریس شد. او بعد از مراجعه به ایران به درخواست بختیار یک گروه برانداز متشکل از دو دسته از ته مانده های نظامی و سیاسی رژیم پهلوی تشکیل داد.
او در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۵۸ با انتشار اعلامیه ای از تولد جبهه اتحاد ملی آگاهی داد و گروه چریک های ناسیونالیست را که جلوتر تشکیل شده بود به عنوان شاخه نظامی جبهه اتحاد ملی معرفی نمود.
در سازمان نقاب شورایی به نام «رییس» توسط ابوالقاسم خادم، رضا مرزبان و قادسی تشکیل شد. «رییس» دارای پنج شاخه به اسامی بافت، نگر، نشر، اطلاعات و عمل بود.
در طرح اولیه کودتا، پایگاه یکم نیروی هوایی در مهرآباد به عنوان مرکز ثقل کودتا برگزیده شد اما بزرگ ترین نقطه ضعف این پایگاه واقع شدن در مناطق مسکونی محصور و در دسترس مردم، بود. بنابراین کودتاگران درصدد شناسایی پایگاهی برآمدند که دارای هواپیما باشد، به تهران نزدیک باشد، خارج از شهر باشد، عناصر مستعد و قابل جذب داشته باشد و رهبران عملیات هوائی کودتا حداکثر آشنایی را با پرسنل و امکان آن داشته باشند. پایگاه هوایی نوژه در همدان چنین ویژگیهایی داشت.
پایگاه سوم نیروی هوایی تا پیش از انقلاب «پایگاه شاهرخی» نامیده می شد. بعد از پیروزی انقلاب، به «پایگاه حر» تغییر نام یافت. در پی نابسامانی ها و اغتشاشات ضد انقلاب در غرب کشور در مرداد ۱۳۵۸ و صدور فرمان تاریخی امام در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ خطاب به نیروهای مسلح برای پاکسازی کردستان از عناصر آشوبگر، محمد نوژه از خلبانان پایگاه شاهرخی به کمک دکتر مصطفی چمران که مسئولیت فرو نشاندن نابسامانی های غرب کشور را بر عهده داشت، رفت و بعد از موفقیت در انجام ماموریت محوله، در راه برگشت به پایگاه هوایی به علت شلیک ضد انقلاب به هواپیما مجروح شد و هواپیمایش به کوه خورد و به همراه همکار دیگرش به شهادت رسید. با شهادت نوژه، نام پایگاه حر باردیگر تغییر نمود و پایگاه شهید نوژه نام گرفت.
هدف کودتا
کودتا قرار بود هم زمان در تهران و شهرهای بزرگ اجرا شود و بیت امام در جماران، منطقه نخست وزیری در میدان پاستور، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی، پادگان ولی عصر (عج)، پادگان های امام حسین(ع)، نوجوانان و خلیج، کمیته انقلاب اسلامی مناطق ۴ و ۹، محل برگزاری نمازهای جمعه در تهران و شهرهای بزرگ هدف بمب های خوشه ای و آتش زای حدود ۳۰ فروند هواپیما قرار گیرند و سازمان صداوسیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران و پادگان های حر، قصر و جمشیدیه با پشتیبانی حدود ۵۰۰ نفر از مزدورانِ پیاده نظام کودتاگر، اشغال شود.
افشای کودتا
حسن روزی طلب در کتاب «صخره سخت، بررسی پرونده های امنیتی در جمهوری اسلامی» نوشت: «امیرعبدالله نجفی، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش در خاطراتش اظهار داشت: «قبل از این که پایگاه هوایی وارد عمل شود، خلبانی به نام عباس دهقان با تلاش فراوان نزد سید علی خامنه ای نماینده امام خمینی در ارتش رفت و به ایشان اطلاع داد چنین قضیه ای از پایگاه همدان می خواهد صورت گیرد.»
اعترافات خلبان
عباس دهقان خلبانِ مامورِ بمباران جماران و صدا و سیما در اعترافاتش از قصد کودتاچیان اینگونه پرده برداشت: «در پایگاه هوایی نوژه خدمت می کردم... م. در تهران، به منزل نعمتی رفتم. به من اظهار داشت: «مأموریت تو بمباران بیت امام و تلویزیون است و ما می توانیم تا پنج میلیون نفر را بکشیم و اگر هم لازم شد در یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس یا روی ناو آمریکا در خلیج فارس فرود بیاییم.» من به او گفتم: «شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار می خواهید بکنید؟» اظهار داشت: «ما با حکومت مخالفیم ولی هر کس هم که بخواهد مانع کار ما بشود چاره ای نداریم جز این که همه را بکشیم.»
این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها هم خصوصاً در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم من بیت امام را نمی توانم بزنم ولی تلویزیون را می زنم. بعد از کمی صحبت از او جدا شدم و به خانه مان رفتم و موضوع را با مادرم که زنی ساده و مسلمان بود در بین گذاشتم.
مادرم به شدت ناراحت شد و اظهار داشت: «تو نه فقط این کار را نباید بکنی، بلکه باید خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمی کنم و از تو رضایت ندارم.» بالاخره تا ساعت ۱۲ شب با مادرم و برادر کوچک ترم درباره ی این مساله صحبت می کردیم و تصمیم گرفتم موضوع را به جایی یا به کسی اطلاع بدهم ولی چون نعمتی گفته بود در جاهای مختلف نفر داریم و خیلی ها همچون آیت الله سید محمدکاظم شریعتمداری این کار را تأیید کرده اند، می ترسیدم به هر کسی این مساله را بگویم.
تصمیم گرفتم موضوع را به آقای خامنه ای بگویم و برای محکم کاری، موضوع را روی کاغذ نوشتم و در خانه گذاشتم و به برادرم گفتم اگر بلایی سر من آمد و برنگشتم به هر ترتیبی شده این مساله را به جایی خبر دهد و جلوی آنرا بگیرد. ساعت ۱۲: ۳۰ شب از خانه بیرون آمدم و به کمیته تلفن زدم و گفتم یک خبر خیلی مهمی دارم که باید حتما به آقای خامنه ای بگویم. مرا به کمیته بردند و چون زیاد سؤال می کردند، گفتم من یک خلبان هستم و موضوع براندازی در کار است.
ساعت ۴: ۳۰ بامداد بود که رفتیم منزل آیت الله خامنه ای و جریان را برای ایشان گفتم و ایشان دیگران را باخبر کردند.»
دادگاه متهمان با حضور آیت الله ری شهری
منبع: لباس دونی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب