نگاهی به مستند رنج زیر پوست ؛
رنج زیر پوست دیكتاتوری به نام پدر
لباس دونی: فیلم مستند «رنج زیر پوست» نخستین ساخته بلند محسن جعفری راد كه امسال در سیزدهمین جشنواره بین المللی سینما حقیقت و در بخش مسابقه ملی حضور دارد، روایتی است از رنجی عمیق زیر پوست یك خانواده؛ خانواده ای زیر سایه سیاه یك دیكتاتور به نام پدر.
قصه درباره پسری به نام محسن است كه خود منتقد و روزنامه نگار سینماست. مسئله ای كه می خواهد در فیلم بیان كند داستان رنج ده ساله ایست در درون خود او، كه این رنج و انتقاد از پدر خودش است. پدری كه دیكتاتور بوده و موجب رنج و ناراحتی كل خانواده شده؛ این پدر دو همسر و از هركدام فرزندانی داشته است.
كاری كه فیلمساز می كند این است كه به سراغ تمام این فرزندان و همین طور همسر اول و دوم كه مادر خود اوست می رود و از فیلم های آرشیوی كه توسط موبایل یا دوربین دستی گرفته شده و در زمانی كه مادر گرفتار آلزایمر شده استفاده می نماید. این نوع فیلم كه فیلمساز آن به نقد خود یا یك نقد شخصی رسیده باشد در ایران زیاد نیست.
مساله دیگر این كه از زمان ورود دوربین دیجیتال و دوربین های سبك به بازار، ساخت فیلم مستند مقداری آسان تر شد و یك سری از عوامل مثل فیلمبردار، صدابردار، تهیه كننده حتی تدوینگر حذف شدند؛ یعنی خود فیلمساز با یك دوربین كوچك می توانست به سراغ موضوعاتی برود، از آنها فیلمبرداری كند و آنها را مونتاژ و تبدیل به یك فیلم كند.
البته این نوع فیلمسازی نیازمند نگاه و دیدگاهی كاملا مشخص، ورزیده و خلاق است. قسمتی از این حركت و این جنبش از اروپا و بخشی هم از آمریكا آغاز شد. این دوربین های سبك به دست مستندسازها، فیلمسازها و هنرمندان رسید و آنها آغاز به ساخت فیلم های خیابانی یا فیلم های شخصی از خود كردند.
یكی از افراد شاخصی كه در این عرصه كار كرد، مستندسازی است به نام روس مك الوی (Ross McElwee) كارگردان آمریكایی، وی كه استاد دانشگاه است و سینما و فیلمبرداری تدریس می كند و فیلم های خود بیان كننده می سازد. شاخص ترین فیلم های وی رژه ژرمن و اخبار ساعت شش است. مك الوی فیلم ساختن را با دوربین شخصی و از خانواده خود شروع می كند. خود و خانواده خودرا معرفی می كند و بعد، از درون اخباری كه از خانه اش پخش می شود، به معضلات اجتماعی می رسد. یعنی مشكلات خود و خانواده اش را بهانه ای قرار می دهد كه به یك بستر اجتماعی برسد.
در رنج زیر پوست هم حدودا این اتفاق می افتد. در این نوع فیلم ها اینكه شما با چه دوربینی از موبایل، دوربین دستی یا یك دوربین حرفه ای فیلمبرداری كنید زیاد مهم نیست. مهم این است كه شما بتوانید به سوژه نزدیك شوید و به یك پرداخت درست برسید، مهم این است كه لحظه های نابی را شكار كنید و بتوانید آنرا در سینمای مستند بگیرید؛ و اساسا وقتی شما با یك دوربین كوچك درون خانواده می روید، آن خانواده احساس راحتی می كند. اساسا اگر فیلمساز یك گروه حرفه ای را به داخل خانواده خود می برد، خواهر، برادران، مادر و حتی اهالی محل اینقدر راحت صحبت نمی كردند. احیانا فیلمساز خود با یك دوربین كوچك فیلمبرداری كرده است و یا شخص دیگری فیلمبرداری كرده و توانسته لحظه های نابی را بگیرد.
پس ما به تجهیزات خیلی جمع و جوری احتیاج داریم و این نخستین اقدام درست این فیلمساز است. و اینكه روایت درستی را انتخاب كرده؛ یعنی ما شخصی را می بینیم كه ابتدا خود و توانایی اش را معرفی و بعد سوژه خودرا مطرح می كند و الان در جستجوی این است كه چگونه سوژه را برای مخاطب باز كند.
اول به سراغ اهالی محل می رود؛ یك نگاهی از پدر او داریم كه كشاورز نمونه بوده و مورد تقدیر واقع شده است. به مرور اما متوجه می شویم كه پدر، زورگو و دیكتاتور بوده و سرنوشت خانواده را تغییر داده است.
این نوع فیلمسازی جرات و جسارتی می خواهد كه شما دوربین را سمت خود و خانواده ات بچرخانی و آنها را به نقد و چالش بكشانید. خیلی ها این جسارت را ندارند و باید به این جرات و جسارت تبریك گفت.
و حالا به جهت اینكه به مخاطب ثابت كند كه پدرش چنین رفتاری داشته، آنها را تنبیه می كرده و مادر او بخاطر اینكه صندلی توی سرش خورده، آلزایمر گرفته و افسرده شده، دوربین را در میان اعضای خانواده می چرخاند و برای ما شاهد می آورد. آنها شهادت می دهند كه پدر اینگونه بوده است. به مرور ما در فیلم به این نگاه و باور می رسیم كه پدر واقعا اینگونه بوده است. حتی صدایی كه ضبط شده با صدای دوربین بوده اما برای ما قابل قبول است. دوربین كماكان می چرخد و به گذشته می رود، به دو تا سه سال قبل و ما اسناد تصویری ای را می بینیم كه فیلمساز تكه تكه آنها را با تلفن همراه و دوربین دستی جمع كرده و حالا همه را در چارچوب یك روایت به ما نشان میدهد.
روایت در نشان دادن این مسئله موفق است و من مخاطب قبول می كنم كه پدر در حق خانواده چنین ظلم هایی كرده و بعد مخاطب به لایه های درونی اجتماع می رسد كه انگار در آن منطقه مردسالاری وجود داشته و اینكه زن و فرزند هیچ حقی برای اعتراض نداشته اند. در جایی از فیلم پدر بیان می كند كه پدر من هم همینگونه به من و برادر كوچكم ظلم میكرده و او هم مثل پدرش آدم زورگویی شده اما در نسل جدید شاهد این هستیم كه چنین اتفاقی نیفتاده است؛ یعنی پسرها از چیزی كه ما در فیلم می بینیم، به این مرض دیكتاتوری گرفتار نشده اند.
در نهایت پدر در آستانه بیماری می خواهد كه همه خانواده دور هم جمع شوند و فیلمساز در تلاش است كه خانواده را جمع كند و پدر بتواند پیش از مرگ از آنها رضایت بگیرد كه بحث ها و صحبت هایی هم در این بین صورت می گیرد. عده ای مخالف و عده ای موافق هستند ولی در نهایت همه پیش از مرگ، خودرا به پدر می رسانند و پدر فوت می كند.
نقدی ساختاری كه بر این فیلم وارد است این است كه در كل فیلم ما یك موسیقی را می شنویم كه در سرتاسر فیلم این موسیقی پخش می شود (موسیقی شهر سوخته كیهان كلهر). موسیقی كاربرد و نقش خودش را از دست می دهد چون فقط برای پیوند صوتی در فیلم استفاده شده است. می توانست این موسیقی نباشد، فیلم می توانست صداگذاری شود و موسیقی می توانست لحظاتی در فیلم باشد.
فیلم شامل دو پلان است یكی در شروع فیلم و یكی در آخر كه ما روستای «رحیم آباد» را از بالا می بینیم كه با هلی شات گرفته شده و نمای پایانی كه همین اتفاق می افتد كه در قبرستان ما می بینیم، پسر كنار قبر مادر نشسته است و دوربین از بالا كشیده می شود به كل قبرستان. این دو نما كه خیلی شیك و شسته رفته است هیچ ربطی به فیلم ندارد. یعنی كل فیلم وقتی با تلفن همراه یا دوربین دستی گرفته می شود و ما این فضا را قبول می نماییم یك دفعه دو پلان هوایی این چنینی تركیب و زیبایی فیلم را بهم می ریزد. حتی با اینكه پلان ها خیلی شیك و زیباست اما هارمونی و نسبت پلان ها باهم را از بین می برد و باید برطرف شود.
در تیتراژ فیلم می بینیم كه اسم برخی از عوامل همچون صداگذار خالی است كه به نظر بی مفهوم است چونكه فیلم یا صداگذار دارد یا ندارد و اگر ندارد چرا عنوان شده است.
در نهایت رنج زیر پوست فیلم موفق و خوبی است و در بیان كلی و نگاه خود و در این نوع سینما موفق بوده و تاثیر خودرا می گذارد. فیلم مستند زمانی موثر است و نگاه مستندساز به مخاطب منتقل می شود كه اولا موثر باشد و دوم اینكه مخاطب را به وجد بیاورد و در نهایت او را به فكر وا دارد كه چرا پدر با اینكه آدم شاخص و كشاورز نمونه بوده اما تبدیل می شود به یك آدم دیكتاتور.
فیلم دراین زمینه یعنی در بحث روایت و ساختار موفق است. این نوع سینما را فیلمسازان بزرگی تجربه كرده اند. بعنوان مثال كیم كی دوك كارگردان اهل كره جنوبی در فیلمی به نام آریرانگ (2011) یا «كیارستمی» كه به صورتی با دوربین سبك اینكار را می كند و حتی خودش در فیلم حضور دارد؛ممكن است كه خانواده خودرا به نقد نكشیده باشد اما با موضوعی كه انتخاب نموده آسان برخورد كرده و به نقد می كشد.
به این نوع سینما و این نوع مستند خودبیانگر گفته می شود كه راجع به خود و دنیای اطراف كار می كند و می توان به آن فیلمسازی آسان هم اظهار داشت كه عوامل حذف شده اند و دوربین در دست فیلمساز است و فیلمساز فقط یك نگاه و دیدگاه دارد و به سوژه می پردازد و آنرا به نقد می كشد و تحلیل می كند و در نهایت آنرا تبدیل به یك اثر هنری می كند.
منبع: لباس دونی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب